چنین گفت در گات ها زردهشت


که بر دیو ریمن نمایید پشت

دروغ است هم دست اهریمنا


ابا هر بدی دست در گردنا

به یزدان نیکی دهش بگروند


دروغ از فریبندگان مشنوید

به هرمزد والا نماز آورید


به یزدان یکایک نیاز آورید

گوش نیک دارید و نیکومنش


کزین دو به نیکی گراید کنش

چو پندار شد خوب و گفتار خوب


شود بی گمان کار وکردار خوب

به نیکو منشت و گوشت و کنشت


بیارای خود را چو خرم بهشت

برون و درون هر دو شایسته به


نهاد خوش و خوی بایسته به

سخن خوب و دل خوب و خوش کار کرد


چو این هرسه شد خوب ، خوبست مرد

نیت گر بود خوب و گفتار بد


درختی است خوش کاورد بار بد

منش گر بود زشت و گفتار نغز


اناریست خوش ظاهر و ترش مغز

مکن بد اگرچه نه پیدا بود


که پیروزی دیو شیدا بود

روان و تن خویش ورزنده دار


به ورزیگری کشور ارزنده دار

تن لاغر و خاک نادیده ورز


ندارد به نزد جهاندار ارز

اگر گرسنه روزی آری به شب


گناهست نزدیک دادار رب

گناهی ست کان را ستغفار نه


زمین تشنه و آدمی گرسنه

برون آرکهریز و آب روان


بر آن آب بنشان نهال جوان

برافشان بهر مهر مه تخم پاک


که درتیر مه زر ستانی ز خاک

میفکن درختی که بار آورد


هم آن راکجا سایه می گسترد